عید نیمه شعبان
مهتاب زیبای مادر سلام یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. توی یه تیکه از زمین خدا یه فرشته زندگی می کرد که اسم قشنگش هانیا بود. هانیایی که همتا نداشت و یه دونه بود. دردونه بود. هر روز که می گذشت این دختر بزرگ و بزرگتر می شد و بیشتر توی دل مادر و پدرش جا باز می کرد تا وقتی که پدر و مادرش چشم باز کردن دیدن شیدا و عاشق دخترشونن و زندگی اونا همینطور عاشقانه و زیبا ادامه داره... دلبرک نازم الان که دارم برات می نویسم بعد از کلی بازی کردن با همدیگه خسته شدی و دوست داشتی کمی استراحت کنی. من هم از خدا خواسته خوابوندمت تا بتونم به کارام برسم. دیشب شب خوبی نداشتم و این کمردرد خیلی اذیتم کرد. تا صبح چند بار بیدار شدم و از درد به خودم پیچیدم ول...
نویسنده :
آرزو
11:51